سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دعای شب جمعه...

یا حَیُّ یا قَیُّوم


دعای شب جمعه


عزیزان این دعای پر فضیلت مخصوص شب جمعه است یعنی آخر روز پنجشنبه .منم از یاد نبرین.


هرکه در شب جمعه ده مرتبه این دعا را بخواند نوشته شود در نامه اعمال او هزارهزار حسنه و محو شود هزار هزار سیئه و بلند شود در بهشت برای او هزارهزار درجه و جنّات احدیت.


سه مرتبه فرماید که : نیستم خدای او اگر او را نیامرزم و در درجه حضرت ابراهیم خلیل (ع) باشد (این  جمله خداوند جهانیان بدن انسان را به لرزه در میاورد چرا که حضرت اعظم ابراهیم خلیل الله کل ملکوت و عالم غیب را به فضل خدا دیده است حیف در بحث نمیگنجد وگرنه تنها گفتن اسنادی از کارهای آن پیامبر بزرگ انسان را آتش میزند)


و اما دعا اینست :


 


یا دائِمَ الفََضلِ عَلَی البَرِیَّهِ یا باسِطَ الیَدَینِ بِالعَطِیَّةِ ، یا صاحِبَ المَواهِبِ السَّنیَّهِ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، خَیرِ الوَری سَجِیَّة ، وَاغفِر لَنا یا ذَا العُلی فی هذِهِ العَشِیَّةِ.


چقدر سخته...

چقدر سخته...

چقدر سخته که بارونی بشی هر شب، نتونی آسمون باشی

چقدر سخته که زندونی بمونی، بی در و دیوار، نتونی همزبون باشی

چه بدبخته قناری که بخونه اما رویاش حس بیرونه...

چه بدبخته گلی که مونده تو گلدون  غمش یک قطره بارونه...

چقدر سخته که چشمات رنگه غم باشه ولی ظاهر پر از خنده

چقدر سخته که عشقت تو آسمون باشه، ولی آسون بگن چنده

چقدر سخته کلامت ساده پرپر شه نتونی ناجی اش باشی

چقدر سخته که رفتن راه آخر شه نتونی راهی اش باشی

چقدر سخته که تو خونه عین مهمون شی، بپوسی، خسته بیرون شی

چقدر سخته دلت پر باشه ساکت شی، ولی تو سینه داغون شی

چقدر سخته که یک دنیا صدا باشی، ولی از صحنه خوندن جدا باشی

چقدر سخته که نزدیک خدا باشی، ولی غرق عدا باشی


دعا برای...


اى مرد همیشه جوان! 
کدام روز سپید از پشت کوه‏هاى روز مى‏آیى؟ 
کدام صبح صادق، خورشید را به کوچه‏هاى تنگ کاهگلى مى‏آورى؟ 
کدام روز فرشتگان نام تو را بر ماذنه‏ها فریاد مى‏کنند؟ 
کدام روز عیسى مسیح‏علیه السلام از هفت آسمان فرود مى‏آید و به قامت‏بلند تو اقتدا مى‏کند؟ 
کدام روز شاعران به جاى شعر نیایش مى‏خوانند؟ 
کدام روز بوى گرم نان سفره‏هاى کوچک مستضعفان را پر مى‏کند؟ 
کدام روز فلسفه چشم‏هاى تو تدریس مى‏شود؟ 
آخر اى آفتاب روشن اطمینان 
نام تو آواز پر جبرئیل است، در گوش هوش زمان 
هزار سال است که هر غروب دلتنگ آدینه 
به سمت ظهور تو نماز مى‏گذاریم 
آیا صبح نزدیک نیست؟؟؟


مرد حامله چینی اززنش جداشد؟؟؟

مرد حامله چینی از همسرش جدا شد

مرد حامله چینی از همسرش جدا شد

اکنون….

توماس بیتی،38 ساله،  مردی  که در سال 2008 نام خود را رسماً به عنوان اولین مرد باردار جهان به ثبت رساند و عناوین مهم خبرها را به خود اختصاص داد، از همسرش جدا شده است.

 

مرد باردار

آقای بیتی 9 سال با همسرش نانسی زندگی کرده و درمورد علت طلاق خود می گوید ” زندگی ما هم مانند هر زندگی مشترک دیگری پر از فراز و نشیب بود و بالاخره تصمیم گرفیتم از هم جدا شویم.”
 

بیتی که در سال 1974  در هاوایی به دنیا آمده است، از سال 2002 تا به حال چندین عمل تغییر جنسیت داشته و اخیراً مرحله نهایی تغییر جنسیت را پشت سر گذاشته است.  جنسیت او بعد از عمل رسماً در گواهینامه و پاسپورتش از زن به مرد تغییر کرده است. او و همسرش در سال 2003 در هاوایی ازدواج کردند و  بیتی اولین فرزندش را در سال 2008 به دنیا آورد. آنها دو پسر هم دارند که بیتی هر دو را از طریق لقاح مصنوعی به دنیا آورده است. 

 


چگونه بدون ترس زنگی کنیم؟

چگونه بدون ترس زندگی کنیم؟

 

مردمان: شما می توانید خود را از زندان ذهنی که ترس آنرا می سازد رها کنید. هر چیزی که ارزش داشتن دارد، باید برای بدست آوردنش تلاش کرد، و شما لایق داشتن یک زندگی بدون ترس و آزاد هستید.

روش های زیر به شما کمک می کند که ترسهای خود را تبدیل به آزادی کنید:

1? ترس یک احساس است، نه یک واقعیت

این یک خبر خوب است و برای اکثر افرادی که دچار ترس و هراس در زندگی هستند یک نکته غافلگیر کننده می باشد. ما همواره در حال تغییر دادن احساساتمان هستیم، بنابر این می توانیم احساس ترس را نیز تغییر دهیم! ترس های مرگبار تنها نوع ترس آگاهانه بشمار می روند. وقتی زندگی شما در خطر است، واکنش “مبارزه-یا-فرار” طبیعی و ضروری است. اگرچه در اغلب اوقات زمانی که واکنش “مبارزه-یا-فرار” در شما فعال می شود در موقعیت مرگباری قرار ندارید. شما میتوانید یک واکنش ترس اولیه داشته باشید، تشخیص دهید که در معرض خطر مرگبار قرار ندارید، و ذهن خود را برای ایجاد شفافیت آرام کنید.

* واکنش “مبارزه-یا-فرار” در حقیقت یک واکنش تکاملی بدن است. این پاسخ یک پاسخ حاد به استرس خوانده می شود که توسط والتر کانون در سال 1929 توصیف گردید. بر اساس این تئوری حیوانات در مقابله با خطرات یک سری شارژهای الکتریکی از دستگاه سمپاتیک خود صادر می کنند که آنها را برای فرار یا مبارزه آماده می سازد.

2? مافیای ذهن شما یک زورگو است

ذهن ترس آور شما، یا “مافیای ذهن”، مانند مافیای واقعی عمل می کند با این فرق که بجای اخاذی کردن پول، مافیای ذهن شما لذت و خوشحالی را اخاذی میکند به این گونه که با القای “ممکن است اتفاق بیفتد” شما را میترساند. خیلی چیزها ممکن است اتفاق بیفتد یا نیفتد، بنابراین قدرت خود را برای آنچه که شما میخواهید اتفاق بیفتد تحت کنترل درآورید.

3? در زمان حال باشید

هوشیاری در زمان حال یک ضرورت برای متوقف کردن روند تبدیل افکار ترس آور به واقعیت و تصمیم گیری های فرمایشی است. به گذشته اهمیت ندهید و مانند یک پیش گو نیز نباشید. لحظه حال منحصر بفرد است- نه قبلاً بوده و نه در آینده تکرار خواهد شد. بنابراین دیگر جملاتی مانند ” فلان اتفاق خواهد افتاد چون همیشه همین بوده،” را تکرار نکنید.

4? مدیتیشن

اگر روزانه زمانی را برای تمرینات سکون و سکوت اختصاص دهید، عضله “در زمان حال باشیدِ” شما تقویت خواهد شد. زندگی کردنِ بیشتر در زمان حال، ترسهای ایجاد شده توسط “سفر به آینده” را به “هنوز اتفاق نیفتاده ها” و ترسهای ایجاد شده توسط “سفر به گذشته” را به “دیگر وجود نداردها” تقلیل خواهد داد.

5? قدردانی و سپاسگزاری عملی را تمرین کنید

مطالعات نشان داده که داوطلب شدن برای انجام کارهای بشر دوستانه برای تنها دو ساعت در هفته احساسات خوشحالی در داوطلبان را افزایش و احساسات افسردگی را در آنها کاهش داده است. از افرادی که دچار ترس و اضطراب در زندگی بودند به طور اجباری در یک کلینیک خواسته شد که انجام کارهای نوع دوستانه را تجربه کنند و نتایج بسیار مثبت بود. تفکرات ترس آور، منزوی کننده هستند. تقسیم داشته هایتان با دیگران سریعترین راه برای خارج شدن از انزوا و ورود به زندگی است.

6? به متخصص مراجعه کنید

ملاقات با یک روان درمانگر متخصص و صحبت با او میتواند به درمان شما کمک شایانی کند. افراد کارآزموده در این حوزه با تعداد بسیاری از کسانی که دچار مشلات مشابه شما بوده اند برخورد داشته اند و با انبوهی از تجربیات آماده درمان شما می باشند.


!


<<به نام خدای عاشقا>>

روزگارم بد نیست غم کم میخورم

کم که نه هر روز کمکم میخورم

عشق از من دورو  پایم لنگ بود

غیمتش بسیار دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود

شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود

چند روز یست که حالم بد نیست

حال ما از این و آن پرسید نیست

گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفعل میزنم
 
حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یک غزل آمدوحالم را گرفت

 مازیاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه ماپنداشتیم